نويسنده: عبدالعزيز سالم
مترجم: باقرصدري نيا



 

با وجود فراواني و تنوّع منابع عصر جاهلي مي توان آنها را در سه گروه زير منحصر ساخت:
اوّل. منابع باستاني که در برگيرنده ي سنگ نبشته ها و آثار معماري است.
دوّم. منابع مکتوب عربي که قرآن کريم، حديث، کتابهاي تفسير، سيره، مغازي، و نيز کتابهاي تاريخي و جغرافيايي و شعر عصر جاهلي از مهمترين آنهاست.
سوم. منابع غير عربي که شامل تورات، تلمود، کتابهاي عبري، کتب تاريخي يوناني و لاتيني، و منابع مسيحي است.

اول- منابع باستاني

1.کتيبه ها

سنگ نبشته ها، به طور عام از مهمترين منابع تاريخ و به طور خاص، از منابع تاريخ عربي قديم شمرده مي شود؛ زيرا بيشترين اطلاعاتي که از رهگذر منابع مدوّن عربي درباره ي عصر جاهلي به دست ما رسيده، عمدتاً برگرفته از رواياتي است که رنگ اساطيري بر آنها غلبه دارد و حقيقت و خيال در آنها با يکديگر آميخته شده است. به همين علت پژوهشگران اروپايي از اواخر قرن نوزدهم به بررسي کتيبه هاي عربي قديمي روي آورده اند که در سرزمينهاي مختلف عربي کشف شده است؛ تا از اين طريق مواد تاريخي لازم را، که متضمن اطلاعات واقعي درباره ي اسامي و القاب پادشاهان و اعمال و عقايد آنان است، استخراج و استنباط نمايند. اين سنگ نبشته ها علاوه بر اينکه متضمّن اخبار و رخدادهايي است که جوهر اصلي تدوين تاريخ و تاريخ تمدن عرب پيش از اسلام را تشکيل مي دهد، از حيث پژوهشهاي زباني نيز واجد اهميّت خاصي است؛ و به همين دليل در تدوين تاريخ به مثابه ي اطلاعات موثّق مورد استناد مورّخ قرار مي گيرند؛ زيرا اين سنگ نبشته ها نه تنها با حوادثي که مورّخ قصد ثبت آنها را دارد معاصر است، بلکه نوشته هاي بي طرفانه و به دور از غرضي است که روايات و نقل قولها، آنها را مخدوش نساخته است.(1) معروف است که مي گويند: سنگ نبشته ها حقايق ثابت و تاريخهاي صحيح و نشانه هايي را که کمتر مورد تحريف قرار مي گيرند ثبت مي کند. اين در حالي است که اغلب نوشته هايي که به دست ما رسيده است رواياتي است که آميختگي با خرافات و عصبيتها آنها را مخدوش و غير قابل اعتماد ساخته است.
اکثر سنگ نبشته هاي عربي قديم که به ما رسيده مربوط به سرزمينهاي عربي جنوبي است و آنچه به مناطق عربي شمالي (2) مربوط مي شود اندک است، و شايد همين مسئله سبب شده تا برخي از مستشرقين با استناد به آنچه ابن خلدون در کتاب خود آورده است، وجود خط و کتابت را در نزد عرب شمال انکار کنند. ابن خلدون مي نويسد که خط عربي از دولت تبابعه ي حِميَري به حيره و پس از آن، از حيره به حجاز منتقل شده است.(3) گرچه شخصي به نام دکتر خليل يحيي، منشأ «حِميَري» خط عربي را نفي مي کند و معتقد است که پيوند ميان آنها ناشي از آن نيست که هر دو منشأ سامي واحدي دارند. او بر اين اعتقاد است که عربها خط خود را از خط اقوام نبط، که در مَديَن و مناطق شمالي سرزمينهاي عربي مجاور آن سکونت داشتند، اخذ کرده اند و سپس خط نبطي به تبع تحرکات تجاري و بازرگاني تحول يافته، تا اينکه در اوايل قرن پنجم ميلادي به عنوان خط عربي شناخته شده است.(4)

2.آثار و اشياءِ به جاي مانده

آثار به جاي مانده اعم از آثار غير منقول مثل عمارتها و يا منقول مانند اشياءِ گرانبهاي معدني، سکّه ها، اشياءِ چوبي، سفالي، و وسايل زينت و آرايش و چيزهاي ديگري از اين قبيل، که حمل و نقل آنها بسهولت انجام مي گيرد، از منابع مهمي شمرده مي شود که مورّخ در نوشتن تاريخ بدانها تکيه مي کند؛ زيرا اسناد مکتوب، به دليل قلّت و وجود تناقض و آميختگي حقايق تاريخي با افسانه ها و اساطير در آنها، بتنهايي براي اين منظور بسنده نيست. اين آثار در برگيرنده ي کتيبه هاي اصيلِ همزمان با حوادث تاريخي و غير قابل تحريف و تغيير است. همان طور که آثار عربي قديم، در ادوار مختلف تاريخ جاهلي، سند تاريخي زنده اي براي نشان دادن اعمال امرا و پادشاهان و شاهدي مادي براي تمدّن عرب عصر جاهلي محسوب مي شود. به وسيله ي اين گونه آثار که در سرزمينهاي عربي به جاي مانده است توانستيم بر همه ي آنچه عرب روزگاران پيشين در تمدن خود بدانها دست يافته بود آگاهي بيابيم و از حقايقي پرده برگيريم که به تاريخ آباداني عرب قديم در مراکز مختلف تمدن جاهلي تعلق دارد و جريانهاي هنريي را بيابيم که علائم و نشانه هاي خود را در دستاوردهاي عرب قديم بر جاي گذاشته است و به منابع گوناگون آشوري، بابلي، و يونانيي پي ببريم که بر هنر معماري تأثير گذاشته است. همچنين آثار باقيمانده به ما کمک مي کند تا به ميزان توانايي و مهارت هنري عرب جاهلي، وقوف پيدا کنيم.
سکّه هاي عربي، که القاب پادشاهان و اسامي الاهه ها بر آنها نقش بسته است، از منابع با اهميت عصر جاهلي به شمار مي آيد. ما از سکه هاي حميري، لخمي، غسّاني، که ملهم از تأثيرات پول يونانيان بوده است، و همچنين از مهرهاي سرزمينهاي عربي جنوبي برخي مُهرهاي گلي مصري و نيز مهرهاي ساساني، که به سرزمينهاي عربي جنوبي راه يافته است، به وجود نوعي مبادله ي بازرگاني و هنري ميان اين مناطق جنوبي از طرفي، و شام و مصر و عراق از طرف ديگر پي مي بريم.(5) نيز از اين طريق، از اشتغال عرب جاهلي به تجارت خارجي با دولتهاي واقع در اقيانوس هند و درياي مديترانه، آگاه مي شويم.(6)

دوم- منابع مکتوب عربي

1.قرآن کريم

مبناي قانونگذاري اسلامي و نخستين مأخذ تاريخ عرب عصر جاهلي و به طور کلي، موثّق ترين منبع مدوّن عربي محسوب مي گردد؛ زيرا اين کتاب از جانب خداوند متعال نازل شده و در صحت نصّ آن کمترين ترديدي وجود ندارد.(7) در قرآن، برخي از مظاهر زندگي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، و دينيِ عرب انعکاس يافته است و پاره اي از اخبار اقوام بائده (عاد و ثمود) در آن ذکر شده است. همچنين اخبار اصحاب فيل (ابرهه ي حبشي و سپاهيانش) و سيل عرم که سدّ مأرب را ويران کرد؛ و نيز اصحاب اخدود (نصرانيهاي نجران که ذي نواس حميري آنان را در گودالهايي که حفر کرده بود سوزاند) در آن نقل گرديده است. اين اخبار را خداوند متعال به منظور عبرت و اندرز اعراب مشرک در کتاب خود آورده است تا بدانند که خداوند چگونه اقوام ديرينه (بائده) را به سبب تکذيب پيامبران به کيفر رسانيد. امروز حقايق تاريخي متقن و اکتشافات باستان شناسي، صحّت و دقّت آنچه از اخبار عرب بائده را که در قرآن آمده به اثبات رسانيده است.(8) معروف است که دو عامل باعث انقراض اقوام عربي بائده شد؛ نخست، شنهاي لغزنده اي که بر نواحي آباد قديمي در مناطق مياني شبه جزيره ي عربستان و احقاف يورش آورد؛ ديگر، فوران آتشفشانها که منجر به نابودي شهرهاي آباد گرديد.(9) در قرآن کريم آمده است که قبايل عاد و ثمود به وسيله ي صاعقه ي ويرانگري به هلاکت رسيدند و باد سرکش و سختي، که خدا به سوي آنان فرستاد، همه چيز را نابود کرد.
فَاَمَّا عَادُ فَاستَکبَروُا فِي الأَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ وَ قَالُوا مَن اَشَدُّ مِنَّا قُوَّهً، اَوَ لَم يَرَوا اَنَّ اللَهُ اَلذَّي خَلَقَهُم هُوَ اَشَدُّ مِنهُم قوَّهً وَ کَانُوا بِآياتنا يَجحَدوُنَ فَاَرسَلنا عَلَيهِم ريحاً صَرصَراً فِي اَيَّامٍ نَحِساتٍ، لِنُذِقَهُم عَذابَ الخِزيِ فِي الحَياهِ الدُّنيا، وَ لَعَذابُ الآخِرَهِ اَخزي وَ هُم لا يُنصَروُنَ. وَ اَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيناهُم فَاستَحَبُّوا العَمي عَلَي الهُدي، فَاخَذَتهُم صاعِقَهُ العَذابِ الهُونِ بِما کانُوا يَکسِبوُنَ.(فصلت / 15-17)
« اما قوم عاد به ناحق در زمين تکبر پيشه کردند، و گفتند چه کسي نيرومندتر از ماست. آيا نديدند که خدايي که آنان را آفريده است از آنها نيرومندتر است؟ آنان آيات و نشانه هاي ما را انکار مي کردند. ما در روزهاي شوم باد سختي بر آنان فرستاديم، تا در زندگي دنيا عذاب خواري را به آنان بچشانيم و هر آينه عذاب آخرت خوارتر است؛ و آنان ياري نمي شوند اما ثمود را هدايت کرديم ولي آنان گمراهي را بر هدايت ترجيح دادند پس صاعقه ي عذاب خواري به سبب اعمالشان آنها را فرا گرفت». و نيز فرموده است:
و في عادٍ اِذا اَرسَلنا عَلَيهِم الرِّيحَ العَقِيمَ، ما تَذَرُ مِنَ شيي ءٍ اَتَت عَلَيهِ الاّ جَعَلَتهُ کَالرَّمِيمَ وَ فِي ثَمُودَ اِذا قِيلَ لَهُم تَمَتَّعُوا حَتيّ حينٍ. فَعَتوا عَن اَمرِ رَبِّهِم فَاَخَذَتهُمُ الصَّاعِقَه وَهُم يَنظُرُونَ. فَمَا استَطاعُوا مِن قِيامٍ وَ ما کانُوا مُنتَصِرينَ. (ذاريات/ 41-45)
« در عاد نيز آيتي است هنگامي که باد خشک و بي فايده به سوي آنها روانه کرديم به هر چه در سر راه خود گذشت آن را چون جسم پوسيده آرد کرد. و در ثمود نيز آيتي است؛ آن زمان که به ايشان گفته شد تنها چند روز ديگر فرصت خوشگذراني داريد. نسبت به امر پروردگارشان طغيان ورزيدند. پس صاعقه آنان را فرا گرفت و در حالي که تماشا مي کردند، آنان نتوانستند از آنجا که نشسته بودند برخيزند. و نه توانستند کسي را به ياري خود بطلبند.»
و همچنين فرموده است:
و اَخَذَ الذَّينَ ظَلَمُوا الصَّيحَهُ، فَاَصبَحُوا في دِيارِهِم جاثِمينَ. کَأَنَّ لَم يَغنُوا فِيها اَلا اِنَّ ثَموُدَ اکفَروُا بِرَبِّهِم اَلا بُعدا لِثَموُدَ.(هود/ 67-68).
« و آنها را که ستم کردند صيحه و خروشي در گرفت و در ديار خود از پا در افتادند، آن سان که گويي در آنجا سکونت نگزيده بودند، هان! که ثمود به پروردگار خود کفر ورزيدند. هان! که ثمود دور باد».
از اين آيات استنباط مي شود که قوم ثمود و عاد در اثر باد سرکش و تند يا فوران آتشفشاني، که زمين لرزه ي سختي را نيز به همراه داشته است، به هلاکت رسيدند.
منظور از سيل عرم، که در قرآن از آن ياد شده است، سيلي است که منجر به ويراني و تخريب سدّ مأرب گرديد. سدّ مأرب از مهمترين سدّهاي يمن بود و در تبديل شهر مأرب به بهشتي خرم تأثير بسزايي داشت. به دليل وجود همين سدّ و کثرت و گستردگي مزرعه ها و فراواني درختها و ميوه ها (10)بود که از شهرهاي يمن به عنوان شهرهاي سعادتمند عربي (11) «سرزمين سرسبز» ياد مي شد. امروزه نيز آثار اين سدّ و باغهاي بهشت آسايي که در دو سوي آن قرار داشت همچنان باقي مانده و از صحّت آنچه قرآن در اين باره نقل کرده است حکايت مي کند:
لَقَد کانَ لسبأ في مسکنهم آيهٌ، جَنَّتانِ عَن يَمينٍ و شمالٍ، کُلُوا مِن رِزقِ رَبِّکُم وَاشکُروُا لَهُ، بَلدَهٌ طَيِّبَهٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ. فَاَعرضَوُا فَارسَلنَا عَلَيهِم سَيلَ العَرِم و بَدَّلناهم بِجَنَّتَيهِم جَنَّتَينِ ذواتي اُکُلٍ خَمطٍ و اَثلٍ و شي ءٍ مِن سِدرٍ قَليلٍ ذلِک جَزَيناهُم بِما کَفَروا هَل نُجازي اِلَّالکفُورَ.(سوره سبأ/ 16-17)
« براي قوم سبأ در شهرشان آيتي بود، دو باغ در سمت راست و چپ، [ گفتيم ] از روزي پروردگارتان بخوريد و شکر او بگزاريد، شهري پاکيزه و پروردگاري آمرزگار، ولي آنان روي بگردانيدند پس سيل عرم را به سوي آنها سرازير کرديم، و دو باغستانشان را به دو زمين خشک مبدل ساختيم که جز خوراکي تلخ و شور. گز و مختصر سدر نمي روياند. آنها را که ناسپاس بودند اين چنين جزا داديم؛ آيا ما جز ناسپاسان را مجازات مي کنيم؟»
با وجود اين، بسياري از مستشرقين، کتابهاي مقدس و از آن جمله قرآن کريم را منبع تاريخي قابل اعتماد نمي دانند، زيرا که به رغم آنها آنچه در کتب آسماني نقل شده است متضمن تفصيلات تاريخي نيست و تنها در آن عبرتهاي اخلاقي مورد نظر بوده است. علاوه بر اين، برخي از اخبار موجود در کتب آسماني پيوسته در هاله اي از ابهام قرار دارد و محدوده ي زماني و مکاني آنها مشخص نيست.(12)
اما علي رغم اين گونه اظهار نظرها قرآن به دليل تأکيد بر پاره اي از حوادث عصر جاهلي مانند حادثه ي اصحاب اخدود، سيل عرم، و داستان اصحاب فيل، منبع غير قابل ترديدي شمرده مي شود و به منزله ي آيينه ي صاف و صادقي است که تصوير زندگي، ديني، اقتصادي، اجتماعي، فکري عصر جاهلي را بدرستي منعکس مي سازد.(13)

2.حديث و کتب تفسير

با وجود اينکه حديث به واقع در اواخر قرن دوّم هجري و در عصر عمر بن عبدالعزيز تدوين يافته است از اين حيث که متضمن احکام و قوانين اداره ي جامعه ي متحول اسلامي است، دومين منبع شريعت اسلامي تلقي گرديده و پس از قرآن صحيح ترين مأخذ تدوين تاريخ عصر جاهلي مقارن با دوره ي اسلامي به حساب مي آيد؛ زيرا احاديث، ديرينه ترين روايات شفاهي است که از طريق تدوين به ما رسيده است. احاديث علاوه بر اينکه به وجوه گوناگونِ حيات ديني، فکري، اجتماعي، سياسي، و اقتصادي مي پردازد،(14) از اين جهت که مبتني بر اسناد است دقيق ترين روايات شفاهي شمرده مي شد. اما از آنجا که بسياري از احاديث جعلي در جريان بدعتها و کشمکشهايي پديد آمده اند که جامعه ي اسلامي را از اهداف پيامبر دور مي کرد؛ پژوهشگر احاديث ناگزير بايد در تحقيقات خود به مجموعه هاي صحاح، نظير جامع الصحيح بخاري (مت* 257 هـ) و شروح آن، و صحيح مسلم (مت 262 هـ)، و سنن ابي داوود ( مت 275هـ)، و سنن ترمذي (مت 279هـ) تکيه کند.
در طبقه بندي منابع تاريخي ويژه عصر جاهلي پس از قرآن و حديث، بايد از کتابهاي تفسير نيز نام برد. در اين تفاسير، شرح مفصّل اخبار مربوط به حوادث عصر جاهليت و يا دوره ي نخست اسلامي که در قرآن به صورت مجمل نقل گرديده آمده است. علاوه بر اين، کتب تفسير تشبيهات و استعاراتي را که فهم آنها براي ما دشوار است تبيين مي کند. تفسير، ابتد در زمان حيات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، که نخستين شارح قرآن کريم بود، به وجود آمد. بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) صحابه ي او به اعتماد اينکه به اسرار قرآن وقوف داشتند و با هدايت پيامبر به رستگاري رسيده بودند(15)، اين مهم را به عهده گرفتند. عبدالله بن عباس پر آوازه ترين مفسّر قرآن در ميان صحابه بود.
بعد از صحابه، تابعين به اين امر پرداختند و پس از تابعين، اخلاف آنها به ادامه کار آنان همّت گماشتند و اقوال پيشينيان خود را گرد آورده و کتابهاي تفسير را تأليف کردند.(16)پس از اين مرحله علما شيوه ها و روشهاي متفاوتي را در تأليف تفسير در پيش گرفتند. يکي از اين روشها به تفسير مأثور(17) موسوم گرديد. تفسير تاريخي معروف به تفسير طبري (مت 310 هـ) که جامع البيان في تفسير القرآن (18) نام دارد از معروفترين تفاسيري است که بدين شيوه تأليف شده است. تفسير ابن کثير دمشقي (19)(مت774هـ) نيز که اگر در برخي مسائل برتر از تفسير طبري تلقي نشود حداقل هموزن و همطراز آن به شمار مي آيد، از همين گونه تفاسير است.
نوع ديگر از تفسيرنويسي،«تفسير به رأي» ناميده شده است؛ در اين شيوه، که خود به مشربها و شعبه هاي گوناگوني تقسيم مي شود، مفسر عمدتاً به لغت و معاني الفاظ تکيه مي کند. به همين جهت اين نوع تفسير به «تفسير درايي » يا «تفسير عقلي » نيز معروف است. تفسير زمخشري(20)(مت 538هـ) که به عنوان تفسير لغوي شهرت دارد از نامدارترين کتب تفسير است که بدين شيوه تأليف شده است. تفسير فخرالدين رازي (21)(مت 606 هـ) نيز که تفسير عقلي محض است و رازي ضمن آن به بحث درباره ي موجودات هستي پرداخته است، از جمله ي اين گونه تفاسير به شمار مي رود. رازي در اين تفسير با تقسيم موضوعي آيات، به تأويل آنها پرداخته و در خلال مباحث خود از عقيده ي اهل سنت و جماعت دفاع کرده است.(22) يکي ديگر از اين تفاسير، تفسير بيضاوي (مت 685 هـ) است که أنوارالتنزيل و أسرارالتأويل (23) نام دارد، بيضاوي نيز در اين کتاب بر اساس اصول اهل سنّت به استدلال پرداخته است. تفسير أبي سعود، تفسيرنسفي، و تفسير خازن نيز از جمله ي همين تفاسيرند.

3. کتابهاي سيره و مغازي

توجه مسلمانان نسبت به اهميت و تأثير قول و فعل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در هدايت و رستگاري آنها و اعتماد بر قول و فعل آن حضرت در قانونگذاري اسلامي و اداره ي امور جامعه، تاريخنگاران سده هاي نخستين را به نوشتن سيره و جنگهاي پيامبر و صحابه (24) برانگيخته است. از آنجا که کتب سيره و مغازي به اخبار عصر جاهلي مقارن دوره ي اسلامي و يا مربوط به حيات پيامبر نيز پرداخته اند در شمار منابع مهم تاريخ عرب پيش از اسلام قرار مي گيرند.
کتاب سيره ي ابن هشام (مت 218 هـ) نخستين کتاب عربي است که در زمينه سيره ي پيامبر و تاريخ عرب قبل از اسلام به دست ما رسيده است. ابن هشام در سيره ي خود به همان اندازه که به روايات شفاهي تکيه مي کند به آثاري نظير کتاب أبي عبدالله بن محمد بن اسحاق (25)(مت 151هـ) که درباره ي سيره ي پيامبر تدوين شده و بعدها از ميان رفته است، توجه نشان مي دهد. از قديم ترين نويسندگان مغازي مي توان از عروة بن زبير نام برد که برخي از رسايل او از طريق آثار واقدي به ما رسيده است. اَبان بن عثمان بن عَفان، محمد بن مسلم بن شهاب زهري، شرحبيل بن سعد، واقدي، و محمد بن سعد نيز از جمله مؤلفان کتابهاي مغازي هستند.
از آنجا که حجاز و مدينه محل هجرت و سنّت پيامبر بود و صحابه ي پيامبر در آنجا زيسته و احاديث آن حضرت را شنيده و در زمان خود براي تابعين روايت کرده بودند، بزرگترين نويسندگان کتب سيره و مغازي از حجاز و مدينه برخاسته اند. اما در پي جبهه گيريهاي حزبي، منطقه اي، و قومي حرکت ديگري نيز در جهت تأليف کتابهاي سيره و مغازي از بصره آغاز گرديد.
نويسندگان سيره و مغازي حوزه ي مدينه به سه گروه تقسيم مي شود: در گروه نخست اَبان بن عثمان بن عَفان، عروة بن زبير، و شرحبيل بن سعد قرار دارند. از نويسندگان گروه دوم مي توان از عبدالله بن أبي بکر بن حزم، عاصم بن قتاده، و ابن شهاب زهري نام برد. موسي بن عقبه، محمد بن اسحق بن يسار، و واقدي در گروه سوم جاي مي گيرند. همه ي اينان بجز شهاب زهري، که مکّي است، از مدينه برخاسته اند، از نويسندگان مکّي علاوه بر شهاب زهري بايد از وهب بن منبه نيز نام برد که به موازات تأليفاتي در زمينه قصص انبيا و اخبار پيشينيان به سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز پرداخته است. در مقالات بعدي، مشاهير حوزه ي مدينه به اجمال مورد بررسي قرار خواهند گرفت.

گروه اول

1.أبان بن عثمان بن عَفان (مت 105ه )

او در زمان خلافت عبدالملک بن مروان والي مدينه بود، در علم حديث و فقه شهرت يافت اما به پژوهش در «مغازي» گرايش افزونتري داشت. نوشته هاي او در زمينه ي سيره، تنها شامل احاديثي از زمان حيات پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. هيچ يک از نويسندگان متقدم سيره، مانند ابن سعد و ابن هشام، در زمينه ي سيره چيزي از او نقل نکرده اند.(26) دکتر دوري علت اين امر را قرار گرفتن وي در يک مرحله ي انتقالي ميان پژوهش حديث و پژوهش مغازي مي داند.(27)

2. عروة بن زبير بن عوام (مت 92هـ)

او به يکي از خاندانهاي اشراف عرب منسوب است(28)، و در شمار نخستين گروه نويسندگان سيره قرار مي گيرد. عروه در نقل حديث «ثقه » بود، نسبش به او امکان مي داد تا بتواند اخبار بسياري را از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) روايت کند. از پدرش زبير، از مادرش اسماء، از خاله اش عايشه (29)، و نيز از ابوذر غفاري، صحابه ي پيامبر روايت مي کرد. عروه در مدينه رشد يافت و از بسياري از ياران پيامبر مانند پدرش زبير و زيدبن ثابت، اسامة بن زيد، ابوهريره، عبدالله بن عمر، و ابن عباس حديث آموخت (30)؛ پس از آن به مصر سفر کرد و حدود 7 سال در آن ديار اقامت گزيد و در همانجا ازدواج کرد و چندين بار از دمشق ديدن نمود.
پسرش هشام بن عروه و ابن شهاب زهري حديث را از او آموختند. عروة بن زبير حق بزرگي به گردن نويسندگان سيره، مانند ابن هشام و ابن سعد دارد؛ زيرا آنها در بخش عمده اي از نوشته هاي خود وامدار روايتهاي او هستند. طبري نيز در صفحات متعدد کتاب خود از او بهره گرفته است. همچنين قسمتهايي از مغازي او، که دربرگيرنده جوانب مختلف زندگي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي باشد، به آثار واقدي راه يافته است.(31)

3.شرحبيل بن سعد (مت 123هـ)

او از موالي انصار بود. اغلب از زيدبن ثابت، ابي سعيد خدري، و ابوهريره روايت کرده است.(32) شرحبيل صفحاتي از کتاب سيره ي خود را به ثبت اسامي شرکت کنندگان در جنگ بدر و اُحد اختصاص داده است؛ و بعد از آن، نامهاي مهاجرين حبشه و مدينه را آورده است. با اينهمه، او به پايه اي که اَبان بن عثمان بن عَفان يا عروة بن زبير در اين عرصه رسيده اند هرگز نرسيد و ابن اسحاق و واقدي حديثي از او نقل نکرده اند.(33)

گروه دوم

1.عبدالله بن اَبي بکر بن محمد بن عمرو بن حزم اَنصاري (مت 135هـ)

او اهل مدينه بود. جد بزرگش عمروبن حزم اَنصاري يکي از بزرگان صحابه بود که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وي را به حکومت نجران يمن منصوب کرد. هنگام اعزام وي به يمن نامه اي بدو نوشت که ضمن آن وي را به رعايت تقواي الاهي در همه ي زمينه هاي مربوط به حکومتش و گرفتن يک پنجم غنائم، و يک دهم صدقات مزارعي که با دولاب آبياري مي شود، و يک بيستم صدقات مزارعي که آبياري آنها به وسيله ي دلو انجام مي گيرد، فرمان داد.(34) اما جدّ او، محمد بن عمر، در «يوم الحره» در گذشت؛ و پدرش ابوبکر در زمان حکومت عمربن عبدالعزيز قاضي مدينه شد و سپس در زمان خلافت سليمان بن عبدالملک و عمربن عبدالعزيز والي مدينه گرديد. ابوبکر به توانايي در نقل حديث زبانزد بود و از همين روي، عمربن عبدالعزيز او را به گردآوري حديث فرمان داد. فرزندش، عبدالله بن اَبي بکر، اين موهبتها را از پدر به ارث برد و به روايت احاديث مربوط به مغازي همت گماشت و در اين زمينه «حجت» شمرده شد. ابن اسحاق، واقدي، ابن سعد، و طبري روايات مربوط به اخبار پيامبر را در زمان اقامت آن حضرت در مدينه از او نقل کرده اند.

2.عاصم بن عمربن قتاده ظفري (مت 120هـ)

او از جمله ي انصار مدينه بود. پدرش قتاده در جنگ بدر به همراه مسلمانان شرکت داشت. عاصم بن عمر راوي دانشمندي بود و درباره ي مغازي و سيره، آگاهي وسيعي داشت؛ به همين جهت عمربن عبدالعزيز از وي خواست تا در مسجد دمشق بنشيند و از مغازي و مناقب صحابه با مردم سخن بگويد. ابن اسحاق و واقدي، هر دو [ در روايات خود ] به او اعتماد کرده اند.(35)

3. ابن شهاب زُهري (مت 124هـ)

او محمد بن مسلم بن عبيدالله بن عبدالله بن شهاب از قبيله بني زهره است، و از جمله ي بزرگترين تاريخنگاران مغازي و سيره به شمار مي آيد. فضل تقدم در تأسيس «مدرسه ي تاريخِ » در شهر مدينه و نيز در توضيح و ترسيم خطوط سيره پيامبر با اوست. زُهري اطلاعات خود را از محدثان بزرگ مدينه نظير سعد بن مسيب، ابان بن عثمان بن عَفان، عروة بن زبير، عبيدالله بن عبدالله بن عتبه، و ابوسلمة بن عبدالرحمن کسب کرده و از اينکه دانش خود را از چنين کساني فرا گرفته بود به خود مي باليد و مي گفت:« به ديدار چهار درياي علم نايل شدم که عبيدالله بن عبدالله يکي از آنان بود ». همچنين او گفته است:«مقدار زيادي دانش اندوختم ولي آنگاه که عبيدالله بن عبدالله را ديدار کردم گويي از گردنه اي به دشت هموار گام نهادم ». و يک بار گفت:«چنان شدم که گويي چيزي از علم نشنيده ام »(36).
ابن شهاب زهري بيشترين آگاهيهايش را درباره ي سيره از رهگذر حديث به دست آورد، از قصص انبيا کمتر سود جست و در نوشتن سيره، جز در موارد نادري، شعر را به خدمت نگرفت. زهري به اتقان و صحت سندهايش معروف است. هنگامي که او تعدادي از روايت را به طور منظم در بافت يک خبر مسلسل قرار مي دهد، با ارائه نوع جديدي از اسناد (اسناد جمعي) از ديگران تمايز مي يابد، و بدين ترتيب گام بزرگي به سوي تدوينِ اثري تاريخي به هم پيوسته و منسجم بر مي دارد.(37) زهري در مغازي خود به عروة بن زبير اعتماد بيشتري نشان داده است، و به همين سبب در آن قسمت از مغازي او، که به دست ما رسيده است، روايتهاي عروه منبع اصلي و نخستين او بوده است.(38) زهري در روايت خود، همچنين به سعيد بن مسيب و عبيدالله بن عبدالله بن عتبه اعتماد کرده است(39)، و به بهره گيري از دانش آنان مباهات مي کند. زهري تنها به نوشتن سيره و مغازي بسنده نکرد؛ بلکه نوشته هاي او، انساب و تاريخ صدر اسلام و دوره ي خلفاي راشدين تا زمان روي کار آمدن امويان را نيز در بر مي گيرد. او کتابي درباره ي نسب قريش تأليف کرده است که مُصعَب زُبيري آن را مأخذ کتاب نسب قريش (40) خود قرار داده است.

گروه سوم

1.موسي بن عقبه (مت 141 هـ)

او از موالي آل زبير بود. در مغازي شيوه ي «مکتب مدينه » را در پيش گرفت و آوازه يافت، نزد زهري تلمّذ کرد و از آثار او و ديگر نويسندگانِ مغازي بهره گرفت. کتابي در زمينه ي سيره تأليف کرد که ظاهراً مختصر و کم حجم بود. برخي از بخشهاي اين کتاب از طريق آثار ابن سعد، واقدي، و طبري به دست ما رسيده است.(41)

2. محمد بن اسحاق (مت 152 هـ)

او از نام آورترين شاگردان زهري است، ايراني الاصل و از موالي عبدالله بن قيس بن مخرمة بن عبدالمطلب بود. ديرينه ترين کتابهاي سيره که به ما رسيده، به او نسبت داده شده است. خلاصه اي از کتاب مغازي او از طريق سيره ي ابن هشام به ما رسيده است(42). سيره ي ابن اسحاق به سه بخش تقسيم مي شود:

1) مبتدا:

در اين بخش که از آغاز آفرينش شروع مي شود در زمينه ي تاريخ جاهليت هم بحث مي کند.

2) مبعث:

اين بخش را به تاريخ زندگي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تا سال اول هجري اختصاص داده است.

3) مغازي:

اين بخش دربرگيرنده ي زندگي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مدينه، غزوات، و وفات آن حضرت است. امام شافعي درباره ي مغازي ابن اسحاق مي گويد:« هر کس بخواهد درباره ي مغازي تبحّر يابد وامدار و جيره خوار محمد بن اسحاق خواهد بود.»(43)
هشام بن عروة بن زبير و مالک بن انس، از ابن اسحاق اکراه داشتند. علت اکراه هشام بن عروه از آنجا ناشي مي شود که ابن اسحاق برخي از اخبار را از فاطمه بن منذر و به واسطه ي او از اسماء، دختر ابوبکر، روايت کرده است؛ و فاطمه همسر هشام بن عروه بود. وقتي اين خبر به هشام رسيد او را نکوهش و انکار کرد و گفت:«او دشمن دروغگوي خداست. از زن من روايت مي کند! کجا او را ديده است؟»(44) اما علت دشمني مالک بن انس با او، از طعنه زدن ابن اسحاق نسبت به علم و نسب مالک بن انس سرچشمه مي گرفت. ابن اسحاق درباره ي مالک گفته بود:« برخي از نوشته هاي او را به من دهيد تا عيبهايش را نشان دهم، من معالج کتابهاي او هستم».(45) اين سخنان موجب اکراه مالک گرديد، به دشمني با ابن اسحاق برخاست و او را به دروغ و فريب متهم ساخت. و درباره ي او گفت:«ابن اسحاق از جمله ي دروغگويان و نيرنگبازان است» و نيز گفت:« محمد بن اسحاق کذّاب و دروغگوست». علاوه بر اين، ابن اسحاق را به پيروي از مذهب قدريّه متهم کرد. ابن اسحاق به دنبال اين گونه دشمني ها، پس از روي کار آمدن دولت عباسيان به عراق رفت. و در کوفه، جزيره، ري، و بغداد اقامت گزيد؛ و در همانجا به منصور عباسي پيوست و کتابي در زمينه ي تاريخ به نام او تأليف کرد که از آغاز خلقت آدم تا روزگار خود را در بر مي گرفت. پس از آن خلاصه اي از همين کتاب را در مغازي خود نقل نمود.(46) ابن اسحاق به دليل اعتماد به اهل کتاب در روايت، و نقل روايت از برخي علماي پيشين اهل کتاب، و پيروان تورات و هم از اين جهت که روايات خود را از وهب بن منبه و ايرانيان فرا گرفته و نيز از آن رو که بسياري از اشعار جعلي را نقل کرده و درباره ي انسابي که در کتاب خويش آورده به خطا رفته، مورد انتقاد قرار گرفته است.(47) با اين همه، ابن اسحاق از جهت تلفيق شيوه و اسلوب محدثان و قصه پردازان در کتابهاي خويش، فضل تقدم نسبت به نويسندگان ديگر دارد. گيب در تعليقات خود بر کتاب ابن اسحاق مي نويسد:«کتاب او در سيره، حاصل انديشه اي بمراتب بلندتر و فراگيرتر از انديشه ي پيشينيان و معاصرانش بود؛ زيرا او در کتاب خود، تنها به تدوين تاريخ پيامبر اکتفا نکرده، بلکه همت خود را مصروف تدوين تاريخ نبوّت ساخته است.»(48)

3. محمد بن عمربن واقد واقدي (مت 207هـ)

از موالي بني هاشم، و بنا به قولي از بني سهم بن اسلم، و معاصر ابن اسحاق بود. در مدينه از بزرگان زمان خود دانش آموخت؛ در حديث از مالک بن انس، و در تاريخ از ابي معشر سندي و معمر بن راشد يماني پيروي مي کرد. به همين سبب نه تنها پس از ابن اسحاق در وسعت دانش و آگاهي در زمينه ي مغازي، سيره، و تاريخ، دومين فرد برجسته به شمار مي آيد، بلکه از حيث دقت در محتوا و سبک و اهتمام افزونتر به تحقيق تاريخي رويدادها و توضيح محيط جغرافيايي جنگها بر ابن اسحاق نيز برتري دارد.(49) واقدي به طور خاص به مغازي، سيره، و حوادث تاريخي دوره ي اسلامي اهتمام ورزيده است. خطيب بغدادي به نقل از ابراهيم حربي مي گويد که واقدي از داناترين مردمان به حوادث و امور دوره ي اسلامي بود، اما درباره ي عصر جاهلي کاري انجام نداده است.(50) واقدي آثار زيادي درباره ي مغازي و تاريخ تأليف کرد که کتاب مغازي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) از جمله آنهاست. اين کتاب، اثر بي همتايي است که به دست ما رسيده است.(51) کتابهاي ديگر او عبارتند از: الطبقات الکبير، کتاب السيره، کتاب التاريخ و المغازي و المبعث، کتاب اخبار مکه، کتاب حرب الاوس و الخزرج و جز اينها.
بحث درباره ي نويسندگان مکتب حجاز را با اشاره به يکي از نويسندگان بزرگ مکتب بصره به پايان مي بريم. او محمد بن سعد (مت 230 هـ) شاگرد و محرّر واقدي است و به همين جهت نيز به عنوان «کاتب واقدي » شهرت يافته است. ابن سعد از موالي بني عبدالله بن عبيدالله بن عباس بود. در بصره تولد يافت و سالهاي نخست زندگيش را در آنجا گذراند. سپس به مدينه عزيمت کرد و از آنجا به بغداد رفت، و به واقدي پيوست. از آثار او کتاب الطبقات الکبري، از آسيب روزگار در امان مانده و به دست ما رسيده است. اين کتاب، متشکل از هشت بخش است. دو بخش نخست آن به سيره و مغازي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اختصاص يافته، و شش بخش ديگر به اخبار صحابه و تابعين اختصاص دارد که بر اساس نام شهرهاي اسلامي تنظيم شده است. بخش سيره ي کتاب طبقات ابن سعد، از اين حيث که شامل اطلاعات بسياري در مورد نامه ها و سفرهاي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، از آثار نويسندگان متقدم سيره، بمراتب غني تر و کاملتر است.

4. کتابهاي تاريخي و جغرافيايي

تاريخنگاران عرب که به تدوين تاريخ عصر جاهليت پرداخته اند، توجه خود را به بيان انساب قبيله ها و پيوند دادن آنها به عدنان و قحطان، يا اسماعيل يا فرزندان نوح، و تقسيم عربها به طبقات مختلف مصروف ساخته اند. کتابهاي تاريخي عربي بر دو نوعند:
اول؛ کتابهايي که دربرگيرنده ي اخبار عرب در عصر جاهليت نخستين است. اين کتابها، مجموعه اي از قصه هاي قومي، و افسانه هاي متأثر از تورات است که از منابع گوناگون فراهم آمده، و يا از ابتکارات راويان است. از اين سلسله کتابهاي تاريخي، مي توان از کتاب تاريخ يمن و اشعار و انساب آن نام برد، که عبيد بن شريه جرهمي تأليف کرده است. اين کتاب حاوي اشعار زيادي است که به زعم مؤلف آن، از جمله ي سروده هاي باقيمانده از زمان «تبابعه ي » يمن است. همچنين، اخبار عاد، ثمود، طسم، جديس، جرهم، و نيز اخبار و قصه هاي بني اسرائيل هم در اين کتاب آمده است.
دوم؛ کتابهايي است که شامل اخبار عرب عصر جاهلي مقارن با دوره ي اسلامي (52) يا متصل به زندگي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است. مانند ايام عرب که متضمن اخبار و گزارشهايي درباره ي جنگها و درگيريهاي قبايل مختلف عرب با يکديگر است، اين خبرها به حقيقت تاريخي نزديکترند؛ زيرا هنوز در خاطره و ياد مردم باقي مانده اند، به علاوه خبرهاي مزبور به لحاظ زماني نيز مقرون به عصر اسلامي هستند.
همچنانکه پيش از اين اشاره کرديم، تدوين اخبار جاهلي، تنها در عصر اموي که پايه هاي اسلام تثبيت گرديد و ارکان دولت عربي استقرار يافت و عربها به اخبار پيشينيان خود اهتمام و توجه نشان دادند، انجام پذيرفت. دو قرن اول و دوّم هجري، شاهد اهتمام خاصي نسبت به پژوهش اخبار عرب جاهلي و دوره ي اسلامي، و نيز اخبار ملتهايي بود که به عربها پيوسته بودند. از مجموعه ي اين اخبار، سلسله کتابهايي تأليف شد که پيش از اين بدانها اشارت رفت. از مورخين عرب که به نقل و روايت اخبار عرب پيش از اسلام پرداخته اند مي توان از افراد زير نام برد: عبيد بن شريه جرهمي يمني، وهب بن منبه (مت 110هـ)، محمدبن سائب کلبي (مت 146 هـ) و فرزندش ابو منذر هشام بن محمد (مت 204هـ)، ابوعبيده معمربن مثني تميمي (مت 209هـ)، و علي بن محمد مدايني (مت 225هـ). به اين گروه از مورخين، بايد ابو محمد حسن بن محمد همداني (مت 334 هـ) را هم بيفزاييم که يکي از جغرافيدانان نامدار عرب بوده و به توصيف جزيرة العرب و جايگاه و آثار آن، توجه خاصي نشان داده است.

1. عبيدبن شريه جرهمي يمني

در اينکه اهل کجا بوده اختلاف نظر است. برخي او را اهل صنعا دانسته اند، و برخي ديگر گفته اند از «رقه ي» عراق بوده است، قول ارجح آن است که اصل او از جرهم يمن بوده است. عبيدبن شريه، قصه پرداز و راوي اخبار بود، به دربار معاويه راه يافت و مورد توجه قرار گرفت.(53) گفته اند که کتاب الملوک و اخبار الماضين را به نام معاويه تأليف کرد.(54) اين کتاب در سال 1347 هجري با عنوان اخبار عبيدبن شريه ي الجرهمي في اخبار اليمن و اشعارها و انسابها در ذيل کتاب التيجان في ملوک حمير تأليف محمد بن هشام بن ايوب حميري (مت 213هـ) در حيدر آباد دکن به چاپ رسيده است. کتاب ابن شريه متضمن بسياري از اخبار عرب جاهلي و نيز اشعار فراواني است که به زبان قوم عاد، ثمود، طسم، جديس، و تبابعه سروده شده است. علاوه بر اين، برخي از اخبار بني اسرائيل نيز در اين کتاب ذکر شده است. بر همه ي اين اخبار که در کتاب آمده است رنگ اسرائيليات غلبه دارد.(55) همداني در کتاب خود از اخبار عبيدبن شريه بهره گرفته و مقداري از آن را نقل کرده است.

2. وهب بن منبه

او از مردم ذمار يمن بود، اصلش از ايران بوده و گفته اند که قبلاً يهودي بود و سپس اسلام آورده است. بخش اعظم اسرائيلياتي را که به منابع عربي راه يافته است به او نسبت داده اند. وهب بن منبه همت خود را به گردآوري اخبار يمن در عصر جاهليت متمرکز کرد. او در تدوين اخبار عمدتاً بر منابع مسيحي تکيه کرده است. روايت او از مسيحيان نجران، منطبق با روايات مسيحي است.(56) کتاب الملوک المتوجه من حمير و اخبارهم و قصصهم و قبورهم و اشعارهم از جمله کتابهاي منسوب به اوست که بخشهايي از آن، از طريق کتاب التيجان ابن هشام به ما رسيده است. بر اخباري که وهب نقل کرده است داستانهاي قومي و عقايد خرافي غلبه دارد؛ اين ويژگي، هميلتون گيب، مورخ، را بر آن داشته است تا بگويد که کتابهاي وهب بن منبه و عبيد بن شريه، با دلايل روشن ما را متوجه اين واقعيت مي سازد که اعراب نخستين، حتي هنگامي که به حوادث و رخدادهاي معاصر خود مي پرداختند، نيازمند نوعي احساس و ديدگاه تاريخي بودند.(57)
کتاب المبتدا نيز که عنوانش به آغاز آفرينش اشارت دارد به وهب نسبت داده شده است. اين همان کتابي است که احمد بن محمد ثعلبي در کتاب عرائس المجالس في قصص الأنبياء خود بدان استناد کرده است. کتاب المغازي را هم که نسخه ي خطي آن در کتابخانه ي هايدلبرگ آلمان نگهداري مي شود (58) به او نسبت داده اند. طبري در تفسير کبير خود بر قرآن؛ بسياري از اقوال وهب بن منبه را اقتباس کرده است.(59)
وهب بن منبه به تعدادي از زبانهاي باستاني تسلط داشت و در زبان يوناني، سرياني، و حميري سرآمد بود. بسياري از نوشته هاي قديم را، که خواندن آنها براي علماي زمان دشوار بود، مي خواند. مسعودي در کتاب مروج الذهب خود به نقل از عثمان بن مره ي خولاني در اين باره مي گويد:« وقتي وليد شروع به ساختن مسجد دمشق کرد در محوطه ي مسجد، لوحي سنگي يافت که به يوناني نوشته شده بود، آن را به گروهي از دانشمندان عرضه کرد ولي کسي نتوانست بخواند. آن لوح را به وهب بن منبه نشان داد وهب گفت: اين نوشته از روزگار سليمان بن داوود (عليه السّلام) بر جاي مانده است؛ و سپس آن را خواند.(60)»

3. هشام بن محمد بن سائب کلبي

پدرش محمد بن سائب از دانشمندان علم انساب بود؛ پس از او، فرزندش ابو منذر هشام در اين دانش جانشين پدر شد. هشام به دليل تکيه بر اصول و منابع تاريخي، از بزرگترين ناقلان خبر در تاريخ عرب شمرده مي شود. اعتنا و استناد بر منابع تاريخي، سبک او را در زمينه ي نقل روايت به شيوه مورخان نزديکتر ساخته است.(61) هشام به شيوه ي خاصي به جمع آوري اخبار و اطلاعات تاريخي درباره ي حيره (62) و فرمانروايان آن، از منابع مدوّن اقدام کرد و در اين مورد به آنچه در کنيسه ها نگهداري مي شد و نيز اخباري که از فارسي به عربي ترجمه شده بود تکيه نمود. او کتابهاي زيادي نوشته است، النديم در الفهرست خويش از صد و چهل کتابِ او ياد کرده است. از آثار او نسخه ي خطي کتاب الجمهرة في الأنساب و کتاب الأصنام، که در مصر چاپ شده است(63)، و نيز کتاب نسب فحول الخيل في الجاهلية و الاسلام (64) به دست ما رسيده است.
او و پدرش را به جعل و دروغ متهم ساخته اند (65)، و گروهي از دانشمندان از نقل روايتهاي او اجتناب ورزيده اند. اما استاد بروکلمان (66) و استاد احمد زکي، مصحح کتاب الأصنام (67)، از او جانبداري و دفاع کرده اند.

4. ابوعبيده معمربن مثني تميمي

او ايراني تبار بود، اجدادش يهودي بودند ولي خود او عرب تميمي بود و يا از طريق رابطه ي خويشاوندي (68)، تميمي محسوب مي گرديد. ابوعبيده به دليل جمع ميان فرهنگ ايراني، يهودي، و عربي از آگاهي و فرهنگ گسترده اي برخوردار بود. او از پيشگامان مورخين عرب دوره ي جاهلي، و از آگاهترين آنها از اخبار و انساب قبايل و روزهاي مهم و تاريخي عرب بود. ابوعبيده به طور خاص به سرزمينهاي شمالي عرب توجه نشان داده و اخبار قبايل و روزهاي بزرگ و تاريخي آنها را گزارش کرده است. تأليفات او تا دوره ي اسلامي امتداد يافته و تاريخ عرب عصر نبوّت و فتوحات اسلامي را نيز در بر گرفته است.(69) مؤلف الفهرست مي نويسد که او «شعوبي » بود، بر انساب طعن مي زد و در معايب عرب کتاب مي نوشت.(70) استاد احمد امين گرايش شعوبي ابوعبيده را، با تمسّک به ايراني تبار بودن او، که موجب عدم خضوع وي در برابر تعصبات عربي مي گرديد، تبيين کرده است.(71) اما استاد گيب او را از اين اتهام مبرّا مي داند.(72)

5. ابومحمد حسن بن احمد يعقوب (معروف به ابن حانک همداني)

او مورّخي يمني است و به وسعت آگاهي، دقت شناخت مناطق جزيرة العرب به طور عام، و يمن به طور خاص، و توصيف جزيرة العرب و ذکر قبايل و تاريخ آن شهرت دارد. ابن حانک همداني در تاريخ نامعلومي در صنعا زاده شد و در همانجا نشو و نما يافت، سپس در بلاد عرب به سياحت و جست و جو پرداخت و آثار و نشانه هايي را که در اين سرزمين بر جاي مانده بود مورد بررسي و پژوهش قرار داد. مدتي در مکّه اقامت کرد و در خلال آن، با دانشمندان و مورخان آنجا ديدار نمود، پس از آن به يمن برگشت و در صعده اقامت گزيد؛ تا اينکه به ناسزاگويي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) متهم گرديد و زنداني شد، سرانجام در سال 334 هجري در زندان درگذشت.(73) کتاب صفة جزيرة العرب ابن حانک به دليل دقت خاص او در توصيف آثار، و تکيه بر مشاهدات خود در توصيف و بيان، از مهمترين منابع تاريخ عرب پيش از اسلام، بخصوص تاريخ بخش جنوبي سرزمينهاي عربي؛ شمرده مي شود.(74) آشنايي او با خط مسند حميري نيز در خواندن کتيبه هاي باستاني و منقوشي که در مناطق مختلف ديده است، به او ياري رسانده است.(75)
پيش از اينکه کتاب صفة جزيرة العرب را تأليف کند. کتاب ديگرش الأکليل مهمترين اثري بود که درباره ي گذشته ي يمن تأليف شده بود. الأکليل از ده بخش تشکيل يافته بود که اينک جز دو بخش اول و بخش هشتم و دهم آن، چيز ديگري به دست ما نرسيده است. اين بخشها موضوعات زير را شامل مي شوند:
1.مختصري از آغاز آفرينش و ريشه ي نسبها
2.در نسب فرزندان هميسع بن حمير
3.در فضايل قحطان.
4.در سيره ي قديم تا زمان اسعد تبع ابي کرب.
5.در سيره ي ميانه از اول روزگار اسعد تبع تا عصر ذي نواس.
6. در سيره ي جديد تا ظهور اسلام.
7.در آگاهي دادن به اخبار باطل و حکايات محال.
8.در ذکر قصرها و کاخهاي حمير و شهرها و گنجينه هاي آن و نيز آنچه از شعر علقمه ذي جدن باقي مانده است.
9.در امثال و حکم حمير و زبان حميري و حروف مسند.
10. درباره ي بزرگان و معارف همدان و نسبها و گزيده ي اخبار آنها. (76)
بخش بزرگي از کتاب الأکليل متضمن توصيف آثار معماري يمن از جمله قصرها، سدّها، قلعه ها، شهرها، و معبدهاست. همداني آنها را به طور دقيق توصيف نموده و در توصيفات خود به مشاهدات و جست و جوي دقيق خويش تکيه کرده است. از اين رو، همداني نخستين جهانگرد عربي شمرده مي شود که قرنها پيش از آنکه کاوشگران اروپايي بدين کار برخيزند. در يمن به سياحت و جست و جو پرداخته، آثارش را توصيف کرده و سنگ نبشته هايش را خوانده است.

5. شعر جاهلي

از آنجا که شعر عربي عصر جاهلي، بسياري از حالات اجتماعي و ديني عربها، و نيز طبيعت و خلق و خوي آنها را توصيف مي کند، از مهمترين منابع تاريخ و تمدن عرب آن روزگار به شمار مي آيد. شعر جاهلي «ديوان عرب» است(77)؛ براي اينکه شعر اين دوره، شناسنامه ي اخلاق، عادات، ديانت، و انديشه ي آنهاست. نسبها به وسيله ي آن محفوظ مانده و افتخارات به ياري آن شناخته شده است، عربيت بدان آموخته مي شود،(78) و از روزهاي تاريخي و وقايع مهم در آن ياد شده است. به همين سبب شعر اين روزگار بسياري از عادتها و خصلتهاي عرب جاهلي را در بر مي گيرد و همانند آيينه اي سيماي زندگي آنها را در جنگ و صلح منعکس مي سازد.(79)
با وجود اينکه متروک بودن شعر جاهلي آن را در معرض نابودي قرار مي داد، حدود دو قرن راويان، آن را به صورت شفاهي، از نسلي به نسل ديگر منتقل کردند تا اينکه در دوره هاي بعد تدوين يافت. با اينکه آنچه از شعر عرب جاهلي به دست ما رسيده اندک و اصالت آن محل ترديد است، و تحت تأثير عوامل ديني، سياسي و نژادي (80) از آفت جعل نيز در امان نمانده است.(81) آنچه از اين اشعار به دست ما رسيده است خواه اصيل باشد يا مجعول، جهت ترسيم زندگي عرب جاهلي منبع اصلي شمرده مي شود؛ زيرا کساني که به تقليد و جعل و برساختن شعر جاهلي پرداخته اند، کوشيده اند با چنان دقت و مهارتي خصايص لفظي و معنوي شعر جاهلي را مورد تقليد قرار دهند، که تشخيص سروده هاي مجعول از شعر اصيل جاهلي براي ناقدان شعر نيز دشوار باشد (82). بدين ترتيب اشعار مجعول نيز در ترسيم سيماي زندگي عصر جاهلي همان واقعيتهايي را گزارش مي دهد که در اشعار اصيل اين دوره منعکس شده است.(83)
نامدارترين شاعران جاهلي عبارتند از:« امرؤ القيس، عبيدبن ابرص، علقمه ي فحل، أوس بن حجر، طرفة بن عبد، عمروبن کلثوم، حرث بن حلزّه، نابغه ي ذبياني، عنترة بن شداد أعشي قيس، طفيل غنوي، و ديگران.

سوم- منابع غير عربي

1. تورات و تلمود

تورات، کتاب مقدس يهود، قديم ترين مأخذ غير عربي تاريخ عرب پيش از اسلام است. در موارد مختلفِ اَسفار تورات مانند سفر حزقيال، سفر مزامير، سفر عاموس، سفردانيال، در خلال بيان رابطه ي عبريها و عربها، از قوم عرب ياد شده است. همچنين در تلمود نيز، که مکمل احکام تورات است،(84) ذکر عربها به ميان آمده و به همين جهت تلمود نيز از منابع تاريخ عرب قديم به حساب مي آيد.

2. کتابهاي عبري

در کنار تورات و تلمود، منابع مهم عبري ديگري از مورخين يهود مانند يوسفوس فلاويوس (85) (37-100م) به جاي مانده است. او مؤلف کتابي در تاريخ جنگهاي يهود از زمان غلبه آنتيوخوس اپيفانيوس، بر سرزمين قدس در سال 170 ق م، تا زمان استيلاي امپراتور تيتوس بر آن سرزمين در سال 70 ميلادي است. اين کتاب اطلاعات گرانبهايي درباره ي اعراب، بويژه اقوام نبطي که در منطقه ي جنوب فلسطين ميان درياي سرخ و غرب فرات اقامت داشتند، به دست مي دهد.

3. کتابهاي تاريخي يوناني، لاتيني، و سرياني

اين کتابها، علي رغم اشتباهات و خطاهاي تاريخي، که در آنها راه يافته، متضمن اطلاعات تاريخي و جغرافيايي سودمندي درباره ي عرب پيش از اسلام است. زيرا که نويسندگان اين کتابها در تأليفات خود به اخبار و اطلاعاتي تکيه کرده اند که جنگجويان يوناني و رومي و سيّاحان و بازرگانان فراهم آورده اند که در سرزمينهاي عربي، بخصوص در سرزمين نبطيان، به سفر و سياحت مي پرداختند و با مرم اختلاط و ارتباط داشتند. از قديم ترين نويسندگان اين کتابها مي توان از افراد زير نام برد: آيسخولوس يوناني (525-456 ق م)، هرودوت (480-425 ق م)- او به هنگام بيان جنگ ايران و مصر در عصر کمبوجيه از قوم عرب نيز ياد کرده است- تئوفراستوس (371-287 ق م)، اراتوستنس (276 -194 ق م )، و ديودوروس سيسيلي (مت 40 ق م)
از جمله جغرافيدانان يوناني که شهرهاي عرب و اوضاع اجتماعي و اقتصادي جزيرة العرب را وصف کرده، و آنچه را در حمله ي آيليوس گاليوس به يمن در سال 24 ق م ديده، بيان کرده است، جغرافيدان بزرگ استرابون ( 64 ق م- 19 م) است که در حمله ي روميها شرکت داشته و اوضاع اجتماعي و اقتصادي عرب را شخصاً مشاهده و توصيف کرده است.(86) يکي ديگر از اين جغرافيدانان، بطلميوس کلاوديوس معروف به قلوذي (مت 140م) است که در قرن دوم ميلادي در اسکندريه مي زيست. او مؤلف کتاب مهمي در جغرافياست که به جغرافياي بطلميوس شهرت دارد. او در اين کتاب آنچه را ديده و شنيده و نيز اطلاعاتي را که دانشمندان يونان درباره ي مناطق مختلف زمين به دست آورده بودند گردآوري کرده است. اين کتاب، متضمن توصيف سرزمينهاي عرب و بررسي وضعيّت تجاري و اجتماعي آنهاست.(87) يکي ديگر از اينان بلنيوس سيگوندوس (مت 79 م) است که به توصيف سرزمينهاي عرب پرداخته و مواهب و محصولات آن را برشمرده است.

4. منابع مسيحي

منابع تاريخي مسيحي شامل بسياري از اخبار عرب و ارتباط و پيوند آنان با يونان و ايران است؛ اين منابع از حيث دقت تاريخي از منابع ديگر تمايز مي يابند. از نامدارترين مورخاني که در اين عرصه نقش شايسته اي داشته اند مي توان از يوزيبيوس (265-340م) و دوفينوس نيرانيوس (مت 410م) نام برد. شمعون ارشامي نيز از جمله ي اين نويسندگان است، او مؤلف رسائل الشهداء الحميريين است که ضمن آن درباره ي آزار مسيحيان نجران به وسيله ي ذي نواس سخن گفته است. يکي ديگر از آنان پروکوپيوس (مت 565 م) مورخ سردار بيزانسي، معروف به بليزاريوس، و صاحب کتاب تاريخ الحروب (88) است. او در اين کتاب به جنگهايي که ميان غسّانيها و منذريان (لخميها) رخ داده، و نيز به حمله حبشيها به يمن اشاره کرده است. علاوه بر اينان، تعداد زيادي از مورخين عصر بيزانس درباره ي عربها کتاب نوشته اند، دکتر جوادعلي نام برخي از آنان ذکر کرده است.(89)

پي نوشت ها :

1-محمدحسن زکي، «دراسات في مناهج البحث و المراجع في التاريخ الاسلامي»، از مجله ي دانشکده ي ادبيات دانشگاه قاهره، مه 1960، 12، مجلد، ج1، ص 162؛ سيده اسماعيل کاشف، مصادر التاريخ الاسلامي و مناهج البحث فيه، قاهره، 1960، ص 63؛ سيد عبدالعزيز سالم، التاريخ و المورخون العرب، اسکندريه، 1967، ص 151.
2-مهمترين اين کتيبه ها و نقوش عربي،«نقش النماده » است که استاد رينيه ديسو، در کوه صفا واقع در جنوب شرقي دمشق، موفق به کشف آن گرديد. اين کتيبه که به حروف نبطي و به زبان عربي نوشته شده است معرف آرامگاه پادشاه لخمي امرؤ القيس بن عمروبن عدي (288-328م) است. (نگاه کنيد به: رينيه ديسو، العرب في سوريا قبل الاسلام، ترجمه استاد عبد الحميد دواخلي، قاهره، 1959، ص 36؛ ديتلف نيلسون، تاريخ العلم و نظرة حول المادة، ترجمه ي دکتر فؤاد حسنين علي، قاهره، 1958، ص 49).
3-ابن خلدون، مقدمه، به کوشش دکتر علي عبدالواحد وافي، ج3، ص 250.
4-دکتر خليل يحيي نامي،«أصل الخط العربي و تاريخ تطوره اِلي ما قبل الاسلام» از مجله ي دانشکده ادبيات دانشگاه مصر، مه 1935، ج3، جزء سوم.
5-لينکولوس رودو کاناکيس،«الحياة العامه للدول العربية الجنوبيه» از کتاب التاريخ العربي القديم، ص 171 .
6-فؤاد حسنين،«العرب قبل الاسلام» از کتاب التاريخ العربي القديم، ص 247.
7-طه حسين، في الأدب الجاهلي، قاهره، 1927، ص 68؛ جواد علي،«القسم السياسي» از کتاب تاريخ العرب قبل الاسلام، بغداد، 1950، ج1، ص 35؛ صبحي صالح، مباحث في علوم القرآن، دمشق، 1962، ص 393؛ عمر فروخ، تاريخ الجاهلية، بيروت، 1964، ص 16.
8-جرجي زيدان، العرب قبل الاسلام، به کوشش دکتر حسين مؤنس، چاپ دارالهلال، ص 17.
9-عمر فروخ، منبع پيشين، ص 45.
10-همداني، ابومحمد حسن بن احمد، صفة جزيرة العرب، به کوشش استاد محمد بن عبدالله بن بليهيد نجدي، قاهره، 1953، ص 51.
11-يونانيان آن را به نام «Arabia Felix» مي شناسند.
12-سيده اسماعيل کاشف، منبع پيشين، ص 16.
13-احمد ابراهيم شريف، مکة و المدينة في الجاهلية و عصر الرسول، قاهره، 1967، صص، ط، و از مقدمه.
14-منبع پيشين.
* در سراسر اين کتاب کلمه ي «مت » مخفف کلمه ي «متوفا » است.- ويراستار.
15-صبحي صالح، منبع پيشين، دمشق، 1962، ص 331.
16-منبع پيشين، صص 332-333.
17-اين نوع تفسير به «تفسير نقلي » نيز معروف است، براي اينکه مفسران در اين شيوه از تفسير به نقل حديث از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه و تابعين اتکا مي کنند. (نک: عبدالمنعم ماجد، «العصور الوسطي » از کتاب تاريخ الحضارة الاسلامية، قاهره، 1963، ص 166).
18-چاپ بولاق در سي جزء، قاهره، 1321ه.
19-چاپ مصر در چهار جزء، قاهره، 1356ه.
20-زمخشري، حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل، چاپ مصر، در دو بخش ، قاهره، 1307 ه.
21-فخر رازي، مفاتيح الغيب أو تفسير الکبير، در هشت جزء، قاهره، 1308 ه.
22-صبحي صالح، منبع پيشين، ص 336؛ عمر فروخ، تاريخ الجاهلية، ص 17.
23-چاپ بولاق در دو جزء، قاهره، 1282-1283ه.
24-احمدامين، ضحي الإسلام، قاهره، 1938، ج2، ص 319؛ عبدالعزير دوري، نشأه، علم التاريخ عند العرب، بيروت، 1960، صص 19-20.
25-ابن هشام اخبار سيره را از طريق ابن اسحاق و ديگران گردآورده و به نقد و تلخيص آن پرداخته است، و رواياتي را که ابن اسحاق ذکر نکرده بود آورده است. (نک: مقدمه ي ابن هشام، به کوشش مصطفي سقا و ابراهيم ابياري و عبدالحفيظ شبلي، قاهره، 1936، ص ي ).
26-سيده اسماعيل کاشف، منبع پيشين، ص 26.
27-عبدالعزيز دوري، منبع پيشين، ص 21.
28-پدرش زبير بن عوام، مادرش اسماء دختر اَبي بکر، برادرش عبدالله بن زبير، و خاله اش عايشه اُم المؤمنين است.
29-احمد امين، منبع پيشين، ج2، ص 322.
30-ابن سعد، کتاب الطبقات الکبير، به کوشش دکتر ستر يستن، لندن، 1322ه (1905م)، ج5، ص 133.
31-عبدالعزيز دوري، منبع پيشين، ص 21.
32-احمد امين، منبع پيشين، ج2، ص 322..
33-منبع پيشين، ص 323.
34-بلاذري، فتوح البلدان، به کوشش دکتر صلاح الدين مُنَجِّد، قاهره، 1956، ج1، ص 84.
35-احمد امين، منبع پيشين، ج2، ص 325.
36-ابوالفرج اصفهاني، الأغاني، بيروت، 1956، ج8، ص178.
37-عبدالعزيزدوري، منبع پيشين، صص 24-94.
38-منبع پيشين، ص 79.
39-واقدي، مغازي رسول الله، قاهره، 1948، صص 76، 82، 83، 119، 139، 164؛ بلاذري، أنساب الأشراف، به کوشش دکتر محمد حميدالله، قاهره، 1959، ج1، صص 98، 105، 112، 116، 194، 205، 256... تا آخر.
40-مصعب بن عبدالله زبيري، نسب قريش، به کوشش استاد ليفي بروفتال، قاهره، 1953.
41-احمد امين، منبع پيشين، ج2، ص 327؛ عبدالعزيز دوري، منبع پيشين، ص 27.
42-سخاوي، الاعلان بالتوبيخ لمن ذم أهل التاريخ، متني است که روزنتال در کتاب خود، (علم التاريخ عند المسلمين، بغداد، 1963، ص 526) منتشر کرده است.
43-خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، قاهره، 1931، ج1، ص 219؛ سخاوي، منبع پيشين، ص 526.
44-منبع پيشين، ج1، ص 222.
45-منبع پيشين، ص 224؛ ياقوت رومي، کتاب إرشاد الأديب الي معرفة الأديب،(معجم الاُدباء)، چاپ مرگليوث، قاهره، 1913، ج6، ص 400.
46-خطيب بغدادي، منبع پيشين، ج1، ص 521.
Margoliovth,Lectures on arabic historians caleuffa,1930,p.84
47-ياقوت، معجم الأُدباء، ج6، ص 401؛ .p.85.Margoliovth, op.cit.; گيب،«علم التاريخ»، دائرة المعارف الاسلاميه، ج4، شماره 8، ص 487؛ دوري، عبدالعزيز، منبع پيشين، ص 29.
48-گيب منبع پيشين، ج487.
49-عبدالعزيز دوري، صص 30-31. واقدي از محل وقوع جنگها بازديد مي کرد تا بتواند بدرستي آنها را مورد بررسي قرار دهد و خود او در اين باره چنين گفته است:«از وقوع جنگي آگاه نشدم مگر اينکه جهت مشاهده به محل آن رفتم».(نک: خطيب بغدادي، منبع پيشين، ج3، ص 6).
50-خطيب بغدادي، منبع پيشين، ج3، ص 5.
51-فون کريمر مستشرق، يک بخش آن را در سال 1855-1856 در کلکته منتشر ساخته است و در سال 1948 در مصر تجديد چاپ شده است.
52-احمد امين، فجرالاسلام، ص 66.
53-مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، به کوشش محيي الدين عبدالحميد، قاهره، 1958،ج2،ص 85. مسعودي يادآور مي شود که معاويه هر شب مقداري از اخبار عرب و روزهاي مهم آن، و اخبار عجم و پادشاهان آن و چگونگي اداره ي امور رعيت به وسيله ي آنان را مي شنيد. (نک: مسعودي، منبع پيشين، ج3، ص 40).
54-نک: مقدمه ي دکتر نبيه امين فارس بر جزء هشتم کتاب الأکليل، برنستن، 1940، ص ت؛ سيده اسماعيل کاشف، منبع پيشين، ص 13؛ فرانتس روزنتال، منبع پيشين، ص 275.
55-جوادعلي، منبع پيشين، ج1، ص 44.
56-جواد علي، منبع پيشين، ج2، ص 55.
57-هميلتون گيب، دراسات في حضارة الاسلام، ص 144.
58-احمد امين، ضحي الاسلام، ج2، ص 323؛ سيده اسماعيل کاشف، منبع پيشين، ص 28.
59-هميلتون گيب، منبع پيشين، ص 144.
60-مسعودي، منبع پيشين، ج3، ص 166.
61-جواد علي، منبع پيشين، ج1، ص 47؛ تعليقات دکتر حسين مونس به نوشته ي استاد جرجي زيدان در کتاب العرب قبل الاسلام، ص 26.
62-النديم در فهرست خود از دو کتاب او با نامهاي کتاب الحيره و کتاب الحيرة و تسمية البيع و الديارات و نسب العباديين ياد کرده است.(نک: روزنتال، منبع پيشين، ص 290).
63-ابن کلبي، کتاب الأصنام، به کوشش احمد زکي پاشا، بولاق، 1332ه، و افست آن به وسيله ي دارالقومية، 1965.
64- به کوشش احمد زکي پاشا، قاهره، 1964.
65-ابوالفرج اصفهاني، منبع پيشين، ج2، ص 19؛ ابن کلبي، مقدمه ي کتاب الأصنام، ص 14.
66-گيب، منبع پيشين، ص 147؛ جواد علي، منبع پيشين، ج1، ص 47.
67-ابن کلبي، منبع پيشين، ص 11، 37.
68-احمد امين، ضحي الاسلام، ج2، ص 304.
69-از ميان کتابهاي او در باب فتوحات مي توان از کتاب فتوح أرمينيه، کتاب السواد و فتحه، کتاب فتوح الأهواز، و کتاب خراسان نام برد.( نک: روزنتال، منبع پيشين، ص 284).
70-احمد امين، فجر الاسلام، ص 265 و ضحي الاسلام، ج2، ص 304؛ او کتابي به نام مثالب در اين زمينه دارد. (نک: روزنتال، منبع پيشين، ص 299).
71-احمد امين، ضحي الاسلام، ص 305.
72-هميلتون گيب، منبع پيشين، ص 146.
73-سيوطي، جلال الدين عبدالرحمن بن ابي بکر، بغية الرعاة، قاهره، 1326، ه. ص 217.
74-همداني، منبع پيشين.
75-در کتاب الأکليل او عباراتي آمده است که از خلال آن استنباط مي شود که او با خط مسند آشنا بوده است. کلام او بدين گونه است:« در يکي از مسندهاي آن آمده است: علهان و نهفان فرزندان تبع بن همدان کبير، آن را ويران کردند، سپس وقشان و فرزندان او بني حمدان، در آن سکونت گزيدند و از ديرباز حکومت از آن آنها بوده است.» (نک: همداني، الأکليل، ج8، به کوشش نبيه امين فارس، ص 42) و درباره ي قصر «شحرار» مي گويد: در يکي از مسندهاي آن، اين دو بيت با حروف مسندي نوشته شده بود:
شحرار قصر العلاالمنيف *** اسسه تبع ينوف
يسکنه القيل ذي معاهر*** تخر قدامه الأنوف
«شحرار قصر بلند و سر به فلک کشيده است، که تبع آن را بنا نهاده است، امير ذي معاهر در آن سکونت دارد و همه سرها به احترام در برابر او فرود آيد» (نک: همداني، منبع پيشين، ج8، ص 53).
76-همداني، منبع پيشين، مقدمه ي جزء دهم، به کوشش محب الدين خطيب، قاهره، 1368، ه.ص، يو.يز.
77-قرشي، جمهرة اشعار العرب، بولاق، 1338، ص 3؛ احمد امين، فجر الاسلام، ص 57.
78-سيوطي، المزهر في علوم اللغه، شرح استاد محمد احمد جاد المولي و ديگران، ج2، ص 470.
79-احمد امين، منبع پيشين، ص 57، احمد محمد حوفي، الحياة العربية من الشعر الجاهلي، قاهره، 1949.
80-احمد امين، منبع پيشين، ص 50؛ احمد امين، ضحي الاسلام، ج2، ص 274.
81-طه حسين، منبع پيشين، قاهره، 1927، ص 64.
82-احمد امين، فجرالاسلام، ص 51.
83-عمرفروخ، منبع پيشين، ص 15.
84-کلمه ي «تلمود » عبري و به معني «تعليم» است و آن تورات شفاهي بوده است که بعدها اخبار يهود آن را به صورت مکتوب در آورده اند، و اساس آن مبتني بر مجموعه اي از قواعد، احکام، وصايا، قوانين، شرحها، آموزشها، و روايتهايي است که به صورت شفاهي و به تواتر نقل شده و سپس تدوين پذيرفته است. تلمود بر دو نوع بود: اورشليمي و بابلي. يهود تلمود بابلي را متداول ساختند.(نک: نجيب ميخائيل، مصر و الشرق الأدني القديم، ج3،ص 264-272).
85-Josephus Flavus
86-The Georophy of Strabo,frans.H.L.Jones,London, 1949
87-جوادعلي، منبع پيشين، ج1، ص 28-29؛ جرجي زيدان، منبع پيشين، ص 26.
88-در سال 1954 به انگليسي ترجمه شده است. با اين مشخصات:
History of the Wars,trans,Dewihg,Tvols,London, 1594
89-جوادعلي، منبع پيشين، ج1، ص 30-33.

منبع مقاله :
سالم، عبدالعزيز، (1391)، تاريخ عرب قبل از اسلام، ترجمه ي باقر صدري نيا، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم